خاطرات

سلام

مهدکودک و ماجراهاش

هر روز صبح با غرغر بلند میشی و صبحونتو به زور میخوری 😑خیلی بهونه میگیری تو مهد  وسایلاتم هر روز تو کلاس جا میزاری خلاصه حواس پرتی یکم با دوستات دعوا میکنی بعضی اوقات باید با مشاور برات بگیرم
15 بهمن 1402

شلوغی

اقتضای سنته یا هرچیزی دیگه نه حرف گوش میدی نه اتاقتو مرتب میکنی مسواک زدن هم بهتره نگم
30 دی 1402

کتابخانه

لیلیان از وقتی اتاق دوستت دیدی کتابخانه داره گیر دادی کتابخونه میخام اتاقتم کوچیکه کمد و اینا داره جایی برا کتابخانه نیست نمیدونم حالا بخرم یا نه
29 دی 1402
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد